وقایع کوچه و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
بت پـرستان کـعـبـۀ تـوحـیـد را آذر زدند روز روشن با لگـد بیت خـدا را در زدنـد در مدینه هر چه گـردیدند، گـل پـیـدا نشد جای گل با شاخه هیزم به زهرا سر زدند روی ناموس خدا ودست شیطان وای من این جنایتْ پیشگان، سیلی به پیغمبر زدند دست بابا بسته، مادر بر زمین افـتاده بود چار کودک مثل مـرغ نیـم بسمل پر زدند روبهان دیدند شیر حق بود مـأمور صبـر روی دست همسر او، ضربه محکم تر زدند کاش بـیـرون مـدیـنـه یا میـان کـوچه بود مـادر سـادات را در خـانـۀ حــیـدر زدنـد بیشتر دردش به قلب زار دختر می نشست ضربه هایی را که روی شانه مادر زدند انـبـیا از درد پیچـیدند در جنّت به خویش ضـربـه تا بر پهلوی صـدیـقه اطهر زدند سورۀ کـوثـر به قتل فـاطـمه تـفسیـر شد در حریم وحی سیلی بر رخ کـوثـر زدند قصه مسمار را با کس مگو "میثم"، بدان قلب زهرا سوخت برقلب علی خنجرزدند |